دخمل از خود راضی

نداي عاشقي

دخمل از خود راضی

دختره نشسته بود توی کتابخونه که یه پسری وارد شد


و رفت کنار دختره آروم بهش گفت :



ببخشید میتونم اینجا بشینم ؟؟؟


دختره بلند داد زد :


نه تو نمیتونی دوست پسر من بشی ...


همه برگشتن و پسره رو نگاه کردن....


پسره هم حالش گرفته شد رفت نشست سر یه میز دیگه ...


چند دقیقه بعد دختره اومد کنار پسره آروم بهش گفت :

من روانشناسی خوندم ....



خوب میدونم منظور پسرا چیه ....


پسره بلند داد زد : نه ماشین بی ام دبِلیو ندارم ولم کن ...


همه برگشتن دختره رو نگاه کردن دختره کلی خجالت زده شد ...


پسره آروم به دختره گفت : منم حقوق خوندم...

خوب بلدم کسی رو توی جمع شرمنده کنم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:55توسط Mr.Amorist |